مردی از بنی اسرائیل پسر عموی خود را بدلیل ازدواج با دختر دلخواه خود می کشد. چون قاتل را نیافتند قوم نزد موسی آمدند و کسب تکلیف کردند.
موسی به قوم گفت؛ به فرمان خدا ماده گاوی که نه پیر و نه خردسال است و رنگش زرد می باشد و نه رام است تا زمین را شخم زند و نه کشتزار را آبیاری کند، بی نقص و هیچ لکه ای در آن نیست را سر ببرید.
[174]
بنی اسرائیل آن گاو را با قیمت بالایی از مرد جوانی خریدند و آن حیوان را ذبح کردند و به دستور موسی بدن مقتول را به آن مالیدند. بعد از مدتی مقتول به صدا در آمد و شهادت داد که پسرعمویش او را به قتل رسانده است.
قوم به موسی گفتند؛ نمی دانیم از اینکه خون مقتول به هدر نرفت خوشحال باشیم یا بر این جوان صاحب گاو که دارای چنین ثروتی شده است. در این حال خدا وحی فرستاد که هرکس به مانند این جوان بر پدرش خدمت کند با محمّد صلی الله علیه و آله محشور می شود. و به همین خاطر ثروتمند شد. خداوند فرمود؛
فضل و بخششی که به این جوان رسید به این خاطر است که وی همیشه ذکر محمّد و آل محمّد صلی الله علیه و آله را بر زبان داشت. قوم از فقر و نداری به خداوند شکوه کردند، خدا نیز فرمان داد تا موسی بزرگان را به خرابه ای ببرد که در آن گنجی نهفته است بزرگان به آنجا رفتند و دو برابر پولی که بابت گاو پرداختند، آنجا یافتند.